سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستوانیکم آجودان تیمسار (جناب سرهنگ سابق!)

 

 

8 تجربه... حاصل 100 روز اولم...

 

1- تجربیات مرتبط با وضع ظاهری!

 

جایی میخوندم، این روزها مردم به زیبایی درون، کمتر از زیبایی بیرون اهمیت میدن! همین هم هستش که وضعیت جامعه ما به اینجا کشیده شده!! حالا با این چیزا کاری ندارم... فقط خواستم یه جور سر صحبت رو باز کنم! در روزهای اول سربازی هم چون ظاهر آدم دستخوش تغییر آنی و اساسی(!) میشه، این قضیه یکی از دغدغه های اکثر افراد میشه... در همین راستا خواستم سیر تطور و تکوین ظاهرم رو ارائه کنم که شما هم ببینید این دغدغه آیا واقعاً محلی از اعراب دارد یا که خیر؟!!! از این گذر یه کم این دوران قابل لمس تر هم میشه!

 

 

 

اولین صبحی که رفتم پادگان این شکلی بودم... ولی وقتی داشتم برمی گشتم...!

 

 

 

... فکر می کردم فقط قراره برامون صحبت کنن و بگن برید 10 روز بعد بیاین... ولی این شکلیمون کردن و گفتن حالا برین 15 روز دیگه بیاین!! خیلی ها موندن و نرفتن دیگه!!

 

 

 

بچه ها میگفتن موقعی که موهامو میزدن این شکلی شده بودم!!

 

 

 

... اندر لباس قشنگ آموزشی! بعد از گذشت یک هفته یه همچین چیزی میشین! در تمام لحظاتی که در اون فایلی که تو پست قبلی لینکش بود و به رشته تحریر در اومده بود، منو میتونید با این هیئت تصور کنید!

 

 

 

ما فکر می کردیم آزار و اذیت به همون یگان و پادگانی که توش بودیم ختم میشه و شرایط سخت زندگی همینه! ... یه دفعه دیدیم تو برنامه زدن اردوی زندگی در شرایط سخت... تو کلاسهایی که می رفتیم یه چیزایی تئوری میخوندیم و فکر می کردیم اونا فقط وقتی جنگی، زلزله ای و یه چیز تو این مایه ها پیش بیاد به کار میاد! نمی دونستیم قراره ببرنمون یه جا که برای آب خوردن باید 1 ساعت قبلش به فکر قرص تصفیه کننده و قمقمه باشیم... برای گلاب به روت رو که نگو!! دوتا کوه و یه دره باید طی می کردیم!

وسط آذر ماه کی فکرشو میکرد یه جایی تو تهران هست که 11 درجه زیر صفر باشه!! قبلنا همیشه دوست داشتم دیرتر صبح شه تا بیشتر بخوابم! ولی اونجا شبی نبود که چند بار از سرما از خواب بلند نشم و آرزوی سپیده دم رو نکنم!!

 

 

 

...یعنی کی باور میکنه اینا که شبیه قوم یاجوج- ماجوج هستن، همه دکتر مهندسن؟!!

 

 

 

موقع خواب و بیدار شدن از خواب، یه همچین قیافه هایی رو برای 2 ماه تحمل کردم!! البته اونا هم حتمن همینو میگن!!!

 

 

 

باورتون میشه یه بار اینهمه آدم رو تو یه استخر 2 متر در 2 متر جا دادن و گفتن حالا بیاید بیرون!! (راستی اگه گفتین من کدومم؟!!)

 

 

 

وقتی میرید مهمونی، همه بچه های فامیل ردیف میشن تا با شما عکس بگیرن... راستی چرا؟!!

 

 

 

اگه وقتی میرید بیرون یه کم به خودتون برسید، میتونید حتی شبیه به براد پیت هم بشین!

 

 

 

... و حتی جرج کلونی!!

 

 

 

و صد البته کیانو ریوز!!!

 

 

 

کل این دو ماه (دوره آموزشی) رو تحمل می کنید برای روز آخر! روز جشن سردوشی... روزی که درجه هاتون رو میتونین بزنین! روز جشن سردوشی، یه دفعه احساس میکنین یه تغییری کردین... (ای بی جنبه!)

 

 

 

 

...آره! درسته!! مرد شدید!!! مخصوصاً اگه مثل من بعد از درجه گرفتن، درجه تون از درجه فرمانده دوره آموزشی تون بالاتر بره! (بالاخره این درس خوندن یه جا به دردمون خورد!)

 

 

 

دیگه وقتی با رفقا بیرون میرید، چون با زندگی در شرایط سخت آشنا هستید(!) ، وقتی همه وایسادن و نمی دونن چیکار کنن، شما راحت لم می دید و می خوابید!!

 

 

 

در راستای همون تطابق با زندگی در شرایط سخت، اگه گرسنه تون بشه، میتونید یکی از بچه ها که سر یه چیزی (یا کسی!!) باهاش رقابت دارید رو بعنوان میان وعده بخورید تا آیندتونم تضمین بشه!!

 

 

 

بعد از 70 الی 80 روز اگه یه جای درست حسابی برای ادامه خدمت بیفتید، تازه این شکلی میشید!!

 

::‏ :: ::

 

محض اطلاع دوستانی که نگران وضع ظاهری فعلی م هستن... الان این شکلی ام!!

 

 

 

 

» » ادامه این پست بدلیل محدودیت کاراکتر هر پست در پست بالایی آورده شده...  

 

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 86/11/22ساعت  10:50 عصر  توسط آجودان 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ... تموم شد!! :)
    34 روز نبووووود ...!
    ... و من پدر شدم!
    بسی رنج بردم درین چهارصد :::::: عجب نکته هایی بگویم واست!!
    به مناسبت سال گشت ورود به خدمت مقدس و یوم الله کاهش 2 ماه از خدم
    نصف شد!!
    رزمایش غافلگیری 233 !
    دوصد از خدمت مقدس طی شدندی...! ماند فقط چهارصد!!
    ربع خدمت طی شد...!
    ادامه " 100 روز خدمت...! نبووووود...!!"
    100 روز خدمت...! نبووووود...!!
    زمان صفر... حالا حرکت!